یک مردمتاهل درمجلسی گفت:زن همانند کفش است که هرگاه مرداندازه دلخواهش
رایافت،میتواندآن راعوض کند....
حاضران درمجلس به مرد خردمندی که درآن میان نشسته بود نگریستند ونظرش
رادرمورداین سخن پرسیدند.
مردحکیم پاسخ داد:حرف این مرد کاملادرست است،برای مردی که خودرادرحدپابداند،زن
چون کفش است!
امابرای مردی که خودراپادشاه می پنداردزن چون تاج است.
پس کلام گوینده راسرزنش نکنید،فقط بدانید که اوچگونه به خود
می نگرد!
بیچاره پاییز…
دستش نمک ندارد…
این همه باران به آدم ها میبخشد اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند.
خودمانیم …تقصیر خودش است
بلد نیست مثل بهارخودگیر باشد تا شب عیدی زیرلفظی بگیردوبا هزارنازو کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد …
سیاست تابستان هم ندارد که در ظاهر با آدمها گرم و صمیمی باشد ولی از پشت خنجری سوزناک بزند.
بیچاره...
بخت و اقبال زمستان هم نصیبش نشده که با تمام سردی و بی تفاوتیش این همه خواهان داشته باشد .
او پاییز است رو راست و بخشنده ،ساده دل...
فکر میکند اگر تمام داشته هایش را زیر پای آدمها بریزدروزی جایی…لحظه ای… از خوبیهایش یاد میکنند.
خبر
ندارد آدم ها رو راست بودن و بخشنده بودنش را به پای محبتش نمیگذارند...
عادت ادمها همین است ...
یکی به این پاییز بگوید آدمها یادشان میرود که تو
رسم عاشقی را یادشان داده ای …
دست در دست معشوقه ای دیگر پا بر روی
برگهایت میگذارند و میگذرند تنها یادگاری که برایت میماند… “صدای خش خش
برگهای تو بعد از رفتن آنهاست”….!
٭ استفاده از اینترنت ممنوع است مگر اینکه از تمام وزارت های کشور مجوز بگیری
کره شمالی
٭ اگر تا ۲۷سالگی جایی استخدام نشدی،مستقیم به ارتش ملحق میشوی
کره شمالی
٭ اگر کلمه ی اسلام را سر زبان بیاوری اعدام میشوی
بورما
٭اگرروزیکشنبه کارکنی موردبازجویی قرارمیگیری،مگراینکه پلیس باشی
ایتالیا
٭ اگه آلمانی باشید و ماشین ساخت آلمان بخرید،
فقط نصف قیمت ماشین را پرداخت می کنید، نصف دیگر آن را دولت پرداخت میکند
آلمان
٭ غیرازروزجمعه دوروزدیگرهم بدون عذرموجه می توانی سرکلاس حضورپیدانکنی
نیجریه
٭ممنوع است کسی را از خواب بیدار کنی، چون خواب مقدس است
کره جنوبی
٭آخرین نفری که بلند میشه سفره رو جمع میکنه
ایران
موضوع انشاء: نان حلال، نان حرام! آقا تقى یک ماستبندى دارد. او همیشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت میدهد تا آبى که در شیرها میریزد و ماست مى بندد حلال باشد.... او میگوید: آدم باید یک لقمه نان حلال به زن و بچهاش بدهد تا فردا که سرش را گذاشت روى زمین و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بیراه نباشد. همسایه ى ما کارمند یک شرکت است. او میگوید: تا مطمئن نشوم که ارباب رجوع از ته دل راضی شده، از او رشوه نمیگیرم. آدم باید دنبال نان حلال باشد. میگوید: من ارباب رجوع را مجبور میکنم قسم بخورد که راضی است و بعد رشوه میگیرم! مدیرمان یک غذاخورى دارد. همیشه حواسش است که غذاى خوبى به مردم بدهد. او میگوید: در غذاخورى ما از گوشت حیوانات پیر استفاده نمیشود و هر چه ذبح میکنیم کره الاغ است که گوشتش تُرد و تازه است و کبابش خوب در میآید. او حتماً چک میکند که کره الاغها سالم باشند و گر نه آنها را ذبح نمیکند. میگوید: ارزش یک لقمه نان حلال از همهى پولهاى دنیا بیشتر است!! آدم باید حلال و حروم نکند. میگوید: تا پول آدم حلال نباشد، برکت نمیکند. پول حرام بی برکت است...