اهورا...

اهورا:
ماانسانهاهمه به انتظارمرگ نشسته ایم
فقط زندگی میکنیم که سرگرم باشیم

***INSTAGRAM ***

AHOORA.BLOG.IR

۱۲ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

آنکس که به دیگری خدمت می کند،اگرنخواهدخودراپست وخسیس نشان دهد،باید یکباره آن راازیادببرد،محبتی راکه درحق کسی شده به یاداوآوردن ودرباره ی آن سخن گفتن،باسرزنش کردن چندان تفاوتی ندارد...

.

.

.

اگربر آب روی خسی باشی ،اگربرهواپری پرنده ای باشی،

دل بدست آرتاکسی باشی.



۲۷ نظر ۲۹ دی ۹۲ ، ۲۱:۲۷
اهورا ...

لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد: می‌بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا، از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می‌کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانیش را پیدا کند.
روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره‌اش اتودها و طرح‌هایی برداشت.

سه سال گذشت... تابلو شام آخر تقریبأ تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود. کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می‌آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.

نقاش پس از روزها جستجو، جوان شکسته و ژنده‌پوش و مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.

گدا را که درست نمی‌فهمید چه خبر است، به کلیسا آوردند: دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بی‌تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.

وقتی کارش تمام شد، گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشم‌هایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه‌ای از شگفتی و اندوه گفت: «من این تابلو را قبلأ دیده‌ام
داوینچی با تعجب پرسید: «کی؟»

-
سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می‌خواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم

۴ نظر ۲۹ دی ۹۲ ، ۰۲:۳۲
اهورا ...

زگهواره تاگوردانش بجوی

 

انسان فـرزانه با مشعـل دانش و حکمت، پیش رفته و راه بشریت را روشن می سازد . (جبران خلیل جبران)
۵ نظر ۲۷ دی ۹۲ ، ۱۵:۱۴
اهورا ...

این روز و روزگار توی دوره ای زندگی می کنیم که:

خودکار1000تومان،لاک غلط گیر3000تومان

توی این زندگی حتی روی کاغذ هم اشتباه بنویسی

واست گرون تموم میشه...

توی این زندگی چه بخواهی وچه نخواهی خیلی چیز ها برایت گران تمام می شوند...

خیلی ها بدون اجازه به زندگی ات سرک می کشند...

خیلی ها درزندگی ات به جای تو تصمیم می گیرند وحق انتخابی برایت قائل نمی شوند...

خیلی ها بدون اینکه حتی خودت بفهمی زیر پایت راخالی می کنند...

خیلی ها ازپشت به توخنجر می زنند وپس از مرگت درمراسم ختمت شرکت می کنند...

...

بگذریم ازاین خیلی ها

خیلی ها خیلی کارها می کنند...

مادرزندگیمان چه کرده ایم که بتوانیم به آن افتخار کنیم؟؟

ازاین به بعد بیشتر مطالبی که در وبلاگ می گذارم نوشته های خودم است

شرمنده اگر باب میل خیلی هانیست....

۱۳ نظر ۲۴ دی ۹۲ ، ۲۱:۴۸
اهورا ...

 

مثل قالی نیمه تمام

  .

 به دارم کشیده ای !

 .

 یا ببافم

 یا بشکافم

 اول و آخر که به پای تو می افتم !

 

۱۰ نظر ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۸:۱۹
اهورا ...

درتاریکی ،بدبختی

غالبا

دریچه ای ازروشنائی بازمیشود


که اصلاانتظارآن نمیرفته است

۶ نظر ۱۶ دی ۹۲ ، ۰۱:۰۰
اهورا ...

عادت ندارم درد دلم را ،

به همه کس بگویم ..! !

پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ،

تا همه فکر کنند . . .

نه دردی دارم و نه قلبی

...

...

آری این گونه بهتر است چون...

چون اگر درددل هایم رابه کسی بگویم شاید مدتی بعد به وسیله ی همان حرف ها...

این روز و روزگاردوره سکوت است

سکوت مطلق...

ومن به شخصه سکوت رابرگزیدم....

شماچه طور؟؟

۱۴ نظر ۱۲ دی ۹۲ ، ۰۱:۱۵
اهورا ...

 

تمام بدبختی های آدم مال این دو کلمه است

یکی داشتن،

و

یکی خواستن

۵ نظر ۱۰ دی ۹۲ ، ۲۳:۳۸
اهورا ...

تابی پناه نگردم،پناهم نخواهی داد

تانیفتم ،دستم  رانخواهی   گرفت

.

.

.

.

این است رسم انسان های این دوره وزمانه؟؟؟؟

۱۱ نظر ۰۸ دی ۹۲ ، ۰۲:۰۹
اهورا ...

انسان نقطه ای است میان دو بی نهایت :

بی نهایت لجن....

  یا

بی نهایت فرشته....




۱ نظر ۰۸ دی ۹۲ ، ۰۲:۰۵
اهورا ...