اهورا...

اهورا:
ماانسانهاهمه به انتظارمرگ نشسته ایم
فقط زندگی میکنیم که سرگرم باشیم

***INSTAGRAM ***

AHOORA.BLOG.IR

عاشق آدم های ساده ام

همان هایی که دربرخورد اول شیفته کلامشان،مجذوب نگاهشان می شوی

همان هایی که در سخت ترین مشکلات کناردستمان آماده اند برای یاری....

همان هایی که بی منت کارمیکنند برایمان_بدون توقع،وخواستار جبران نیستند

لازم است گاهی ازاین افراد دور وبرمان باشند

افرادی که خلوص نیت درنی نی چشمانشان پرمیزند...وآرامش درسخنانشان،موج...

افرادی که پس از جدایی ازآن ها دلنتگشان می شویم

افرادی که یکرنگند

صاف وساده

وبی غل وغش

وچقدر خوبند این آدم ها،چقدر صمیمی وگرم اند

گاهی لازم است یک نفر باچنین خصوصیاتی رو درکنارمون برای روزمبادا نگه داریم....

*اهورا نوشت*


۳۵ نظر ۱۲ شهریور ۹۳ ، ۰۴:۰۳
اهورا ...

ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ

ﺯ ﺭﻭﻱ ﻛﺎﺭ ﺍﺩﻣﻬﺎ

ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ

ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ

ﻳﻜﻲ ﺧﻨﺪﺩ ﺯ ﺍﺑﺎﺩﻱ

ﻳﻜﻲ ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮﺑﺎﺩﻱ

ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩﻱ

ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ

ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ

ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ

ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ

ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ

ﭼﻪ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ

ﭼﻪ ﺗﻠﺨﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ

ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ ﭘﺎﻳﻦ

ﭼﻪ ﺍﺳﻔﻠﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﻠﻴﺎ

ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮﻱ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩ

ﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ


۲۷ نظر ۱۰ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۳۵
اهورا ...


 ﻣﺎ ۲ ﻫﻔﺘﺲ ﺁﺑﮕﺮﻡ خونموﻥ ﺧﺮﺍﺑﻪ !!

ﻫﺮﺑﺎﺭ ﻣﻴﺮﻳﻢ ﺣﻤﻮﻡ، ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺗﻮﻣﺎﺗﻴﻚ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶِ ﺁﺏ ﻳﺦ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻴﺸﻴﻢ...ツ

۱۴ نظر ۰۹ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۴۹
اهورا ...

بگویید بر گورم بنویسند:

زندگی را دوست داشت

ولی آن را نشناخت...

مهربان بود

ولی مهر نورزید...

طبیعت را دوست داشت

ولی از آن لذت نبرد...

در آبگیر قلبش جنب و جوشی بود

ولی کسی بدان راه نیافت...

در زندگی احساس تنهایی می نمود

ولی هرگز دل به کسی نداد...

و خلاصه بنویسید:

زنده بودن را برای زندگی دوست داشت

نه زندگی را برای زنده بودن...


۳۷ نظر ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۲۵
اهورا ...

گاهی دنبال بهترین کلمات ونوشته ها میگردی...

 آنقدر میگردی تاتوسط جملات محاصره میشوی،مینویسی پاک میکنی

وعقربه های ساعت بی امان پیش میرود.

کم می آوری واحساس میکنی همه جمله ها تکراریست...

گاهی دوست داری جایی پیدا کنی برای اینکه بی دغدغه دقایقی باخواندن جملات نویسنده اش لذت ببری...

باکمبود موضوع مواجه شدم.....

عشق می ورزم وامید که این فن شریف

چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود

۲۹ نظر ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۴۹
اهورا ...

روزی یه فرشته از سنگ می پرسه چرا از خداوند نمی خوای انسانت کنه؟

سنگ جواب میده :(هنوز اینقدرسخت نشدم که انسان بشم)

۲۸ نظر ۰۲ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۲۷
اهورا ...

فایل مورد نظر به علت درخواست مرکز فیلترینگ حذف شد....


۸۱ نظر ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۵۷
اهورا ...

نیما یوشیج در جشن یک سالگی فرزندش نوشت:

پسرم!یک بهار،یک تابستان،یک پاییز و یک زمستان رادیدی!

از این پس همه چیزجهان تکراریست؛

جز مهربانی !


۳۸ نظر ۲۹ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۲۷
اهورا ...

رتبه 1- خون مار کبری نوشیدنی موردعلاقه درنیروی دریایی امریکا

رتبه 2-سوپ خفاش

رتبه 3-ترشی بچه موش درچین

رتبه 4-کله پاچه در ایران

رتبه 5-سالادعنکبوت در چین

رتبه 6-معجون مارو عقرب در ویتنام

رتبه 7-بالوت خوراک جنین جوجه در فیلیپین

رتبه 8-سوپ لانه پرندگان تایلند

رتبه 9-چشم ماهی تن دراندونزی

رتبه 10-سوپ سوسک غذای تابستانی درچین

رتبه 11-اسکاموس طبخ غذا با دل و روده ی حیوانات مغولستان

نتیجه گیری :  

کله پاچه ما که خوشمزه بود پس حتما بقیه هم خوشمزن امتحان کنید;)

نتیجه گیری دوم:

هموطن چیزی تا قهرمانی نمونده یه یه سوسکی چیزی بهش اضافه کن

نتیجه آخر:

من عاشق کله پاچه ام


۵۹ نظر ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۹
اهورا ...

شنیدن داستانی جالب از دختر بچه کودکی که به دنیال معجزه بود خالی از لطف نخواهد بود.

یک دختر کوچک به داروخانه رفت و گفت: معجزه دارید؟

-معجزه ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ؟ !

ﯾﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺪﯼ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮﯼ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﻡ ﮔﻨﺪﻩ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻪ ! ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯽ ﮔﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻩ ، ﻣﻨﻢ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﻫﺎﻡ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﺨﺮﻡ .

-ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ ، ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻧﻤﯽ ﻓﺮﻭﺷﯿﻢ.

ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻩ ، ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﯾﺪ .

ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﺳﺘﯽ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺭﻭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﺋﯽ ﮔﻔﺖ : ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﭘﻮﻝ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺷﻤﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﻋﺎﻟﯿﻪ ، ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﺕ ! ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺮ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻮﻥ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﺖ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﻨﻢ؟ !

ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﻮﻕ ﺗﺨﺼﺺ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﻣﻐﺰ ﺑﻮﺩ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻋﻤﻞ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻫﯿﭻ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ.

ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻋﻤﻞ “ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﭘﻮﻝ ﺧﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ “. ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﭘﺴﺮﮎ ﺻﺤﯿﺢ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ. دکتر ارنست گروپ رئیس سابق بیمارستان هانوفر المان ……. چندی پیش این خاطره رو در یک کنفرانس علمی مطرح کرد …. و اون مرد جراح کسی نبود جز …..

پروفسور مجید سمیعی


۳۷ نظر ۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۵۰
اهورا ...