این خارجیا با ابداع کلمه ی "lol"به جای "loud out laugh"مثلا میخواستن بگن ما خیلی مبتکریم!! اما قهرمانان ایران زمین با ابداع "خخخخخخ"به معنای "خیلی خوبه خدایی خیلی خندیدیم،خدا خیرت بده" نقشه ی دشمنان را نقش بر آب کردند!
ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم! دختر: توباز گفتی ضعیفه؟ پسر: خب… منزل بگم چطوره؟ دختر: وااااای… از دست تو! پسر: باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟ دختر:اه…اصلاباهات قهرم. پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟ دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟ پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا. دختر: … واقعا که! پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟ دختر: لوووس! پسر: ای بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها! دختر: بازم گفت این کلمه رو…! پسر: خب تقصرخودته! {{میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم…}} هی نقطه ضعف میدی دست من! دختر: من ازدست توچی کارکنم؟ پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات توبودم… لیلی قرن بیست ویکم من! دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه! پسر: صفای وجودت خانوم! دختر: می دونی!
دلم… برای پیاده روی هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های
کتاب فروشی ورق زدن کتابها… برای بوی کاغذ نو…
برای شونه به شونه ات را رفتن و
دیدن نگاه حسرت بار بقیه تنگ شده …
آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره! پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه…
برای دیدن آسمون چشمای تو… برای
بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم…
برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم
ومن مردش بودم….! دختر: یادته همیشه به من میگفتی “خاتون” پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی! دختر: ولی من که بور بودم! پسر: باشه… فرقی نمی کنه! دختر: آخ چه روزهایی بودن…
بخند… زودباش… پسر: وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟
کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم…؟ دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی؟
پسر: توکه میدونی من از این
لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم… دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد … پسر: … دختر: دوباره ساکت شدی؟ پسر: برات… کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب…
ویه بغض طولانی آوردم…! تک عروس گورستان! پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…! اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم… نه… اشک و فاتحه نه… اشک و فاتحه و دلتنگی امان… خاتون من! توخیلی وقته که… آرام بخواب ای کوچ کرده ی من… دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام….
و صورت پف کرده از بی خوابیم
نباش…! نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰! بعد از تودیگر مرد نیستم اگر بخندم… اما… تـوآرام بخواب ....
زتوخوشترنیافتم...