از شخصی پرسیدند روزگارت چگونه است؟
اندوهگین نگاهی کردوپاسخ داد: چه بگویم امروزاززورگرسنگی مجبورشدم کوزه
سفالی که یادگار سیصد ساله ی اجدادم بود بفروشم و نانی تهیه کنم....
حکیمی زمزمه کرد:
خدا روزی ات را سیصد سال پیش کنارگذاشته واینگونه ناسپاسی
میکنی!!
مصداق آیه
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (رحمن)
عالی بود
خداقوت