کمربند بی درد
سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۳:۵۷ ب.ظ
به سلامتی پسری که پولهای مچاله شدشو آروم گذاشت جلوی فروشنده
و گفت: برای روز پدر، یه کمربند میخوام...!
فروشنده گفت: چه جنسی باشه؟؟
پسر کوچولو گفت: فرقی نمیکنه، فقط موقع زدن دردش کم باشه...
۹۲/۱۱/۲۲
ツ
بایگانی
- شهریور ۱۳۹۶ (۴)
- مرداد ۱۳۹۶ (۲)
- تیر ۱۳۹۶ (۲)
- خرداد ۱۳۹۵ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۱)
- فروردين ۱۳۹۵ (۱)
- بهمن ۱۳۹۴ (۱)
- آذر ۱۳۹۴ (۲)
- مرداد ۱۳۹۴ (۱)
- تیر ۱۳۹۴ (۵)
- خرداد ۱۳۹۴ (۸)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۲)
- فروردين ۱۳۹۴ (۴)
- اسفند ۱۳۹۳ (۶)
- بهمن ۱۳۹۳ (۶)
- دی ۱۳۹۳ (۱۱)
- آذر ۱۳۹۳ (۷)
- آبان ۱۳۹۳ (۹)
- مهر ۱۳۹۳ (۱۰)
- شهریور ۱۳۹۳ (۱۴)
- مرداد ۱۳۹۳ (۱۳)
- تیر ۱۳۹۳ (۲۰)
- خرداد ۱۳۹۳ (۱۵)
- ارديبهشت ۱۳۹۳ (۱۵)
- فروردين ۱۳۹۳ (۲۰)
- اسفند ۱۳۹۲ (۹)
- بهمن ۱۳۹۲ (۷)
- دی ۱۳۹۲ (۱۲)
- آذر ۱۳۹۲ (۱۱)
- آبان ۱۳۹۲ (۸)
- مهر ۱۳۹۲ (۴)
۲۲ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۰۶
ذکریا
ذکریا
چه پست دردناکی بود...
آرزو دارم برایت بهترین‌ها را
خداوندا نگهدارش ز آفت‌ها
شب و روزت سراسر غرق شادی‌ها
بتاباند به قلبت همچنان نور محبت را
ایام به کام [گل]
پاسخ:
ممنون دوست خوبم
ولی حقیقته.....
ممنون دوست خوبم
ولی حقیقته.....
۲۳ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۰۸
aYس...
aYس...
ســــلـــامتــــــــی اونـــــــایــی کــــه خیلــــــــی وقتـــــــا کمـــ میــــــــارن....
امـــــا هیـــــچ وقــــت بـــــــرا کســــــــی کـه دوســــــش دارن کم نمیذارن....
پاسخ:
چه تفـاوتی می کنــد آنســـوی دنیــــا باشیـــم یا فقـط چند کوچــه آن طرف تر! پـای عشـــق که در میان باشد دلتنـــگی دمــار آدم را در می آورد....
چه تفـاوتی می کنــد آنســـوی دنیــــا باشیـــم یا فقـط چند کوچــه آن طرف تر! پـای عشـــق که در میان باشد دلتنـــگی دمــار آدم را در می آورد....
۲۳ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۳۲
جبارزاده
جبارزاده
چشمهایم را به انسانی بدهید
که هرگز طلوع آفتاب،
چهره ی یک نوزاد و
شکوه عشق را در
چشم های یک زن ندیده است.
قلبم را به کسی هدیه بدهید
که از قلب جز خاطره ی
دردهایی پیاپی و آزار دهنده
چیزی به یاد ندارد.
خونم را به نوجوانی بدهید
که او را از تصادف ماشین
بیرون کشیده اند و کمکش کنید
تا زنده بماند و نوه هایش را ببیند.
کلیه هایم را به کسی بدهید
که زندگیش به ماشینی
بستگی دارد که هر هفته خون او
را تصفیه می کند.
استخوان هایم، عضلاتم،
تک تک سلول هایم و اعصابم
را بردارید و راهی پیدا کنید
که آنها را به پاهای
یک کودک فلج پیوند بزنید.
هر گوشه از مغز مرا بکاوید،
سلول هایم را اگر لازم شد،
بردارید و بگذارید به رشد
خود ادامه دهند تا به کمک
آنها پسرک لالی بتواند
با صدای دو رگه فریاد بزند
و دخترک ناشنوایی
زمزمه ی باران را روی
شیشه ی اتاقش بشنود.
آنچه را که از من باقی می ماند
بسوزانید و خاکسترم را
به دست باد بسپارید،
تا گلها بشکفند.
اگر قرار است چیزی از
وجود مرا دفن کنید بگذارید
خطاهایم، ضعفهایم و
تعصباتم نسبت به
هم نوعانم دفن شوند.
گناهانم را به شیطان
و روحم را به خدا بسپارید
و اگر گاهی
دوست داشتید یادم کنید.
عمل خیری انجام دهید
یا به کسی که نیازمند شماست
کلام محبت آمیزی بگویید.
اگر آنچه را که گفتم
برایم انجام دهید،
همیشه زنده خواهم ماند..
که هرگز طلوع آفتاب،
چهره ی یک نوزاد و
شکوه عشق را در
چشم های یک زن ندیده است.
قلبم را به کسی هدیه بدهید
که از قلب جز خاطره ی
دردهایی پیاپی و آزار دهنده
چیزی به یاد ندارد.
خونم را به نوجوانی بدهید
که او را از تصادف ماشین
بیرون کشیده اند و کمکش کنید
تا زنده بماند و نوه هایش را ببیند.
کلیه هایم را به کسی بدهید
که زندگیش به ماشینی
بستگی دارد که هر هفته خون او
را تصفیه می کند.
استخوان هایم، عضلاتم،
تک تک سلول هایم و اعصابم
را بردارید و راهی پیدا کنید
که آنها را به پاهای
یک کودک فلج پیوند بزنید.
هر گوشه از مغز مرا بکاوید،
سلول هایم را اگر لازم شد،
بردارید و بگذارید به رشد
خود ادامه دهند تا به کمک
آنها پسرک لالی بتواند
با صدای دو رگه فریاد بزند
و دخترک ناشنوایی
زمزمه ی باران را روی
شیشه ی اتاقش بشنود.
آنچه را که از من باقی می ماند
بسوزانید و خاکسترم را
به دست باد بسپارید،
تا گلها بشکفند.
اگر قرار است چیزی از
وجود مرا دفن کنید بگذارید
خطاهایم، ضعفهایم و
تعصباتم نسبت به
هم نوعانم دفن شوند.
گناهانم را به شیطان
و روحم را به خدا بسپارید
و اگر گاهی
دوست داشتید یادم کنید.
عمل خیری انجام دهید
یا به کسی که نیازمند شماست
کلام محبت آمیزی بگویید.
اگر آنچه را که گفتم
برایم انجام دهید،
همیشه زنده خواهم ماند..
ممنونم بابت پست زیبات عالییییی بود...
پاسخ:
سلام
ممنون ازحضور شما دوست عزیز
یاعلی
سلام
ممنون ازحضور شما دوست عزیز
یاعلی
۲۳ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۴۰
عطش ...
عطش ...
آخی ...
پاسخ:
:....(
:....(
۲۵ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۲۵
ذکریا
ذکریا
عشق ، یک بار به بی چاره شدن می ارزد
سفر از خویش به آواره شدن می ارزد
ای زلیخا ! جگرت خون شد و نامت جاوید
جگر این گونه به صد پاره شدن می ارزد
همه گفتند هوس بازی و گفتی یوسف
نازنین است به بدکاره شدن می ارزد
دغل و ناکس و نا اهلم و لاقید و هنوز
جست و جوی تو به مکاره شدن می ارزد
کلماتم همه مجروح تو هستند ای عشق
زخم خوردن به غزلواره شدن می ارزد
دوست دارم که شکوفا بشوم قبل از مرگ
اوج ، یک لحظه به فواره شدن می ارزد
مرتضی پارسا
ایام به کام
۰۹ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۲۱
سمیه
سمیه
خارها
خوار نیستند
شاخه‌های خشک
چوبه‌های دار نیستند
میوه‌های کال کرم خورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگ‌های زرد را
زیر پای خویش
سرزنش کنی
خش خشی به گوش می‌رسد:
برگ‌های بی گناه
با زبان ساده اعتراف می‌کنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب می‌خورد
قیصر امین پور
لبخند واژه ای که........