پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد کافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود !
یکی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !
هر کس جوابی داد و هیچ کدام مورد پسند واقع نشد. سوال که رسول اکرم در میان اصحاب خود طرح کرده این بود. (درمیان دستگیره های ایمان کدام از همه محکم تر است؟).
یکی از اصحاب جواب داد: "نماز"
رسول اکرم(ص) گفت: "نه"
دیگری گفت: "زکات"
رسول اکرم گفت:" نه"
سومی جواب داد: "روزه"
رسول اکرم گفت:"نه"
چهارمی گفت: " حج و عمره"
رسول اکرم جواب داد: "نه"
پنجمی گفت:"جهاد"
باز هم رسول اکرم گفت:"نه"
در اخیر جواب که مورد قبول واقع شود از میان جمع حاضر داده نشد، خود حضرت فرمود:" تمام این های که نام بردید کار های بزرگ و با فضیلیتی است، ولی هیچکدام از این ها آن که من پرسیدم نیست. محکمترین دست گیر های ایمان دوست داشتن به خاطر خدا و دشمن داشتن به خاطر خدا است."