اهورا...

اهورا:
ماانسانهاهمه به انتظارمرگ نشسته ایم
فقط زندگی میکنیم که سرگرم باشیم

***INSTAGRAM ***

AHOORA.BLOG.IR

۲۰ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

  ” خدایا ” مرا دست بگیر و ببر…

پیش از آنکه مردم مرا سردست در کوچه ها ببرند . . .

هرچه آید به سرم، باز بگویم گذرد
وای از این عمر، که با "میگذرد"، میگذرد

۳۰ نظر ۱۸ تیر ۹۳ ، ۰۰:۰۹
اهورا ...

دقت کرده اید:

گاهی جای رحمت میشویم زحمت

جای محرم میشوم مجرم

جای ژست میشویم زشت

جای یار میشویم بار

جای قصه میشویم غصه

جای زبان میشویم زیان و . . .

پس زیادی به خودمان مغرور نباشیم چون با یک نقطه جابجا میشویم . . .



۴۳ نظر ۱۵ تیر ۹۳ ، ۲۰:۴۲
اهورا ...

 (طرح خاتمه یافت)

سلام دوستان همراه

باتشکر ازهمه ی شما به دلیل همراهی بی دریغتون طی این چند روز

عرض حاجت داشتیم:ختم صلوات برای شفای هرچه زودتر پدر ومادردوتا از دوستان مجازی عزیزمون.

منتظر عنایتتون هستیم.به لطف خودتون درخواست کنید تا جداول به نام زیباتون مزین بشه...

ارادتمند همه ی شما(اهورا)
دوستان عزیزممنون از همراهیتون جهت این طرح سیزده هزار صلوات ب امید شفای این دو عزیزفرستاده شد.....

اهورا

 آشنا

حدیث سامی 

کیش ومات

 اهورا

آشنا

حدیث سامی 

کیش ومات

 اهورا

گمگشته

 قاصدک

کیش ومات

 وتر

 ساحره غم

هدایتی

عاشق پرواز

 وتر

 ساحره غم

 هدایتی

عاشق پرواز

 وتر

 ساحره غم

 هدایتی

 عاشق پرواز

پویا

  ساحره غم

 هدایتی

 عاشق پرواز

 پویا

  ساحره غم

 هدایتی

 عاشق پرواز

 پویا

 ثنا

 هدایتی

اهورا

مسافر

 ثنا

 هدایتی

اهورا

 مسافر

 ثنا

 هدایتی

نیک سرشت

  گمشده شب

ثنا

هدایتی

نیک سرشت

گمشده شب

 ثنا

 هدایتی

نیک سرشت

 گمشده شب

 زائرآسمان

 انقلابی

نیک سرشت

 رها

 زائرآسمان

 انقلابی

نیک سرشت

 رها

 زائرآسمان

انقلابی

فرهاد

رها

 زائرآسمان

عطش

فرهاد

 مسیح

  زائرآسمان

 عطش

فرهاد

مسیح

  زائرآسمان

 عطش

فرهاد

 مسیح

 زائرآسمان

 معتکف

قلب تپنده شیعه

فدیناه بذبح عظیم

  زائرآسمان

 حورانه

قلب تپنده شیعه

فدیناه بذبح عظیم

  زائرآسمان

اهورا 

قلب تپنده شیعه

فدیناه بذبح عظیم

  زائرآسمان

 اهورا

پلک شیشه ای
فدیناه بذبح عظیم

  ساحره غم

اهورا

پلک شیشه ای
فدیناه بذبح عظیم

  ساحره غم

 اهورا

پلک شیشه ای

فدیناه بذبح عظیم

  ساحره غم

 اهورا

پلک شیشه ای

فدیناه بذبح عظیم

  ساحره غم

دخترآریایی

پلک شیشه ای

فدیناه بذبح عظیم

  ساحره غم

دخترآریایی

یه دوست

فدیناه بذبح عظیم

حدیث سامی

 دخترآریایی

یه دوست

فدیناه بذبح عظیم

حدیث سامی

 دخترآریایی

یه دوست

یه بنده خدا
یه بنده خدا یه بنده خدا یه بنده خدا
یه بنده خدا یه بنده خدا یه بنده خدا یه بنده خدا
یه بنده خدا ***
***
یه بنده خدا
۳۹ نظر ۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۹:۲۴
اهورا ...

بد شده ایم !

از وقتی شروع کردیم به قربانت بروم های تایپی!

به دوستت دارم های اس ام اسی!

به عاشقتم های وایبری ، ویچتی ، لاینی ...

بد شده ایم ! از وقتی هر کدام از کانتکت لیستمان چیزی فرستاد و قلب های سرخ را روانه ی تکست کردیم....و عشقم و عزیزم و گلم صدایش کردیم...

فرقی هم نمیکرد که باشد!

دیگر کلمات دم دستی ترین ترفندمان شد...کلماتی که مقدسند...

که معجزه میکنند!!افتادند زیر دست و پا ...

فرقی برایمان نکرد که چه کسی,باشد از چه جنسی باشد...

فقط اینکه باشد و دمی بگذرد برایمان کفایت کرد...!!!

بد شده ایم ! از وقتی لبخند زدیم و بوسیدیم و نوازش کردیم...

و آنسوی ماجرا پیچیدیم و پیچاندیم و به زرنگی خودمان آفرین گفتیم!!!

حال خیلی هامان خوب نیست این روزها!

عادت کردیم مرگ خیلی چیزها را جشن بگیریم ,,,

دردناک است حال و روزمان!! دردمان درمان دارد.............؟

فقط همین !!!!


۳۸ نظر ۱۴ تیر ۹۳ ، ۰۰:۲۳
اهورا ...

 

رابطه ها شده مثل "سلف سرویس"

همه میخوان از هر آدمی یه ذره تو "بشقابشون"باشه....!


۳۴ نظر ۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۸:۳۶
اهورا ...

دختری به کوروش کبیر گفت: من عاشقت هستم.

کوروش گفت: لیاقت شما برادرم است که از من زیباتر است

و پشت سره شما ایستاده دخترک برگشت و دید کسی نیست.

کوروش گفت: اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمی کردی!



۴۱ نظر ۰۹ تیر ۹۳ ، ۱۷:۰۹
اهورا ...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ تیر ۹۳ ، ۱۴:۵۵
اهورا ...

یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

عشق آنشب مست مستش کرده بود فارق از جام الستش کرده بود

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

خسته ام زین عشق دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن.

مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو لیلای تو من نیستم.

گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگت پنهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودمو نشناختی.............


۴۸ نظر ۰۴ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۵
اهورا ...

 

"و چقــــــدر دیر می فهمیم

که زندگــــــی

همین روزهاییست که

منتظــــر گذشتنش هســتیم"

مگه نه دوستان؟!


۳۵ نظر ۰۲ تیر ۹۳ ، ۲۳:۴۴
اهورا ...

زمستان سردی بود برف و باران همه جارا فراگرفته بود

کلاغ بیچاره نگران گرسنگی جوجه هایش.هرجا رفت غذایی نیافت.

پس از گوشت تن خود کند و به جوجه هاش میداد.تا زمستان گذشت و کلاغ مرد’”جوجه هاش گفتند : خوب شد مرد...

خسته شدیم از این غذای تکراری ....

۳۰ نظر ۰۱ تیر ۹۳ ، ۲۱:۱۹
اهورا ...